در حاشيه رويدادها
سياوش دانشور
حجاب، پرچم آپارتايد اسلامي
جمهوري اسلامي دور ديگري از حزب الله چرخاني و دست درازي به زنان را شروع کرده است. اينبار ظاهرا بهانه فصل تابستان و افزايش "بد حجابي" است. دستگيري و شکنجه زنان، شلاق زدن به قسمتهاي لخت پا، گذاشتن در بشکه و ظرف پر از سوسک، تجاوز در سلولها، آوردن طرح در مجلس و دولت براي مقابله با "بدحجابي"، زوزه کشيدن کرکسهاي امام جمعه، دستگيريهاي گسترده در شهرهاي بزرگ ايران، تنها مواردي از اقدامات اخير رژيم اسلامي است. به اينها بايد ترور خياباني زنان را نيز اضافه کرد. در تهران تاکنون دستکم ١٠ زن و دختر جوان به روشهاي مشابه به قتل رسيدند و جنازه آنها در اطراف شهر و پارکها رها شده است. رژيم اسلامي تلاش ميکند اين قتلهاي سريال را به يک پرونده جنائي و پليسي که گويا کارآگاهان دنبال آن هستند تقليل دهد. نه قتلهاي سريال سالهاي گذشته در مشهد و تهران و نه قتلهاي اخير هيچکدام توسط افرادي "خود سر" صورت نگرفتند. سرنخ اينها دست آيت الله هاي حکومتي و اوباش حزب الله است. به اينها بايد اعدامهاي پي در پي رژيم را در ملاء عام و در زندانها افزود. اعمال "قانوني و غير قانوني" رژيم هميشه اجزا يک سياست واحد اند و مجموعا يک هدف واحد يعني ارعاب مردم را دنبال ميکند. رژيم اسلامي فکر ميکند ميتواند با اين سياستها مردم را براي دوره اي به عقب براند. اين رژيم شلاق و شکنجه و اعدام و آپارتايد اسلامي است. از روز اول با اتکا به همين روشها سرکار آمده و تا روز آخر نيز با همين روشها سرکار خواهد ماند. تفاوتي اگر هست اينست که در کشور "اسلامي" ديگر کسي تره براي اسلام عزيز خرد نميکند. رژيم اسلامي، حتي با شلاق و گيوتين اسلامي و خيل عظيم نيروي سرکوب، در تحميل قوانين اسلامي و اسلاميزه کردن جامعه ايران تماما شکست خورده است.
حجاب پاشنه آشيل حکومت اسلامي است. حجاب پرچم آپارتايد اسلامي است. حجاب يک بارومتر و مقياس سنجش توازن قواي ميان مردم و حکومت است. در پس افزايش تعرض رژيم به زنان بايد ناتواني رژيم در تحميل قوانين ارتجاعي اش به مردم را ديد. اين نه نشان قدرت حکومت که نشان استيصال آنست. به طريق اولي حمله دستجات منفور حزب الله و اوباش به زنان را بايد حمله به کل مردم تلقي کرد. اين سياست اما بارها تست شده و بارها شکست خورده است. اين روشي قديمي است که امروز ديگر پاسخ بحرانها و تناقضات مهلک رژيم اسلامي را نميدهد. رژيم اسلامي بايد پاسخي دندان شکن بگيرد. در خيابان و مدرسه و محله بايد اوباش را گوشمالي داد. بايد هر تعرض به زنان را با تعرض متقابل پاسخ داد. در داخل و خارج کشور بايد يک سياست تعرضي و فعاليتي گسترده را عليه رژيم اسلامي در دستور گذاشت. هر اعتصاب و اجتماع کارگري، هر اعتراض و تجمع پرستاران و معلمان، هر حرکت جوانان و زنان عليه رژيم پايه هاي اين سياست نخ نماي رژيم اسلامي را اره ميکند. اعتراض و نبرد مردم عليه رژيم، اگرچه ماهيتا سيماي يک جنبش واحد آزاديخواهانه را ترسيم ميکند، اما سنگرها و جبهه هاي متعدد و وسيعي دارد. بايد قدرت خود و ضعف رژيم را شناخت و در عرصه هاي متعدد مبارزه سياسي از آن سود جست. رژيم اسلامي امروز يک پيکر متعفن و پوسيده است. نه رژيم همان رژيم سال ١٣٦٠ است و نه مردم همان مردمند و نه شرايط سياسي و موقعيت داخلي و بين المللي حکومت همان است. اين سياستها دردي از رژيم اسلامي دوا نميکند اما بايد قاطعانه پاسخ بگيرد و در نطفه خفه شود. جنبش آزادي و برابري و در راس آن حزب کمونيست کارگري اين را تضمين ميکند.
چشم جمهوريخواهان روشن!
عمده دوخرداديهاي اپوزيسيون در آستانه "انتخابات" مجلس هفتم رژيم در برلين جمع شدند و "اتحاد جمهوريخواهان" را تشکيل دادند. اين تشکل البته، همانطور که ما قبل از تشکيل اش گفتيم، دنيا نيامده سقط شد. کارنامه اين حضرات تاکنون چند اطلاعيه بي خاصيت رژيمي و راسيستي بيش نبوده است. فرخ نگهدار از سردمداران اين خط و از کهنه ياران و شيفتگان "امام خميني ضد امپرياليست" در بحثي گفته بود که نيروهاي اصلي و بزرگ جمهوريخواهي در داخل کشورند و عدم اتحاد با آنان اشتباه مهلکي است! (منظور ايشان از نيروهاي بزرگ و اصلي جمهوريخواه جبهه مشارکت اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بود). اخيرا سران اين دو قلوي "بزرگ" جمهوريخواهي اسلامي بعد از بيرون انداختن شان از مجلس توسط کرکسهاي جناح راست، اظهاراتي در حمايت از رفسنجاني کرده اند. تکليف مردم با اين جماعت خيلي وقت است که روشن است اما جمهوريخواهان عزيز اسلام زده ايران بايد مقداري سرشان را بلندتر بگيرند! بهزاد نبوي و سلامتي و ديگران، تمام هارت و پورتهاي بعد از شکمچراني روزه سياسي مجلس مبني بر غيرمشروع بودن "انتخابات" و تئوريهاي يک من يک غاز برادر سعيد حجاريان دال بر "گفتمان حقوق بشر" و غيره را يک شبه فراموش کردند و دوباره به "نقد" سياستهاي خود نشستند! ميگويند بايد در "انتخابات" مجلس هفتم شرکت ميکرديم. تئوري جديدشان اينست که بايد کاري کنيم که انتخابات رياست جمهوري مثل مجلس هفتم نشود. نبايد يک "رئيس جمهور تدارکچي" سرکار بيايد! در نتيجه بايد از يک فرد "مقتدر" حمايت کرد. و اين فرد کسي نيست جز اکبر شاه معروف که در خيابانها هزار بار مردم نظرشان را نسبت به وي با صداي بلند اعلام کردند. به فرخ نگهدار و بابک امير خسروي و بيژن حکمت و دوستانشان در محفل جمهوريخواهان بايد تبريک گفت. مدتي است که به لانه هايشان خزيده اند و امضا جمع نميکنند! مدتي است که مردم ايران و اعتراضاتشان عليه رژيم و مسخره بازي "انتخابات" و همينطور نوکري خاتمي براي جناب رهبر گيج و منگشان کرده است. بعيد ميدانم اين جماعت ظرفيت اين را داشته باشند که مابقي عمر سياسي شان را از اسلام عزيز و حکومتش فاصله بگيرند. بعيد ميدانم جرات و شهامت اين را داشته باشند که در چشم مردم نگاه کنند و به نقد سياستهاي بيست و پنج سال گذشته شان در دفاع از رژيم لمپنهاي ضد زن، ضد بشر، عقب مانده و جنايتکار بنشينند. بعيد ميدانم! بايد از جانب اينان منتظر تزهاي جديدي بود که "نفس تحکيم نهاد جمهوريت و نهادهاي انتخابي در مقابل نهادهاي انتصابي في النفسه پيشرفت اصلاحات است"!؟ بالاخره آخوند آخوند است. سياست هم براي اينها علم ممکنات است. عمرشان را صرف پلتيک زدن کردند، هر بار شکست خوردند و البته هيچوقت درس نگرفتند.